حتما در تصویر هرم ایلومناتی طبقه انجمن ۳۰۰ خاندان را داده اید ،درباره این طبقه اینگونه نوشته اند : در این طبقه ۳۰۰ خاندان ثروتمند یهودی معرفی می شوند که زیر نظر ۱۳ خاندان تاجدار دنیا را اداره می کنند.این ۳۰۰ خاندان به قدری ثروتمنداند که ثروتشان در مخیله من و شما نمی گنجد.این ۳۰۰ خاندان یهودیانی هستند که نامشان کمتر به گوشمان خورده یا اصلا به گوشمان نخورده است. خاندان روچیلد ، خاندان راک فِلِر ، خاندان مِندِز ، خاندان آبنادانا ، خاندان بِنونیزد و غیره از آن دسته اند.
در این سلسله مقالات که مدتی است بر روی آن کار میکنیم به معرفی کامل این ۱۳ خاندان معروف دنیا خواهیم پرداخت ، سلسله مقالات بسیار جذابی است . حتما تا آخر همراه ما باشید…
به نام خدا
خاندان آستور(Astor)
چکیده
جریان رویدادها در ۴۰۰ سال بدین صورت است. در اواخر دوران قرون وسطی خاندان های شیطانی مختلفی به جنوب غربی آلمان مهاجرت کردند. در جنوب غربی آلمان جادوهای مربوط به دیانا انجام میشد و این امر زنگ خطری برای عوامل مختلف کلیسای کاتولیک روم بود. خانواده آستور مدیریت محل های ملاقات جادوگران را در منطقه هایدلبرگ بر عهده داشتند. جادوگری تقریبا در سرتاسر جنوب غربی آلمان گسترش می یافت. بررسی اسناد قدیمی مربوط به سال های ۱۵۰۰ تا ۱۶۵۰ نشان می دهد که جادوگری در سرتاسر این منطقه انجام می شده است. خاندان آستور مقام, ثروت و قدرتی که متناسب با جایگاه انها در اواخر سال ۱۷۰۰ و مدیریت مخفی آنها باشد نداشتند. در آلمان, انگلستان و فرانسه هیچ راهی برای صعود از نردبان اجتماعی نبود, با این حال در آمریکا برای آنان فرصت هایی وجود داشت. خانواده استور دو نفراز پسرهای خود را یکی به انگلستان و دیگری را به آمریکا فرستادند تا راه را برای جان جیکوب آستور باز کنند. سپس جان جیکوب, باهوش ترین پسر خود که از بیش از همه به او امیدوار بودند را به آمریکا فرستادند.
هنگامیکه خانواده آستور در آمریکا بودند به طبقه ممتاز شیطانی که مقر آن در انگلستان بود کمک کردند تا کنترل خود را بر آمریکا حفظ کنند. چون خانواده آستور از آلمان آمده بودند و همچنین چون شیطان پرستی به صورت مخفیانه انجام میشد, دیگران نمیتوانستند زیاد به کمک های جان جیکوب آستور به جنبش های طرفدارنخبگان انگلستان شک کنند.
پس از آنکه خاندان آستور در آمریکا به طبقه اشرافیت رسیدند به انگلستان مهاجرت کردند. در آنجا به دلیل موقعیت اجتماعی عالی که در آمریکا داشتند, هیچکس به بخشیدن نشان های نجابت به آنان از جانب ملکه انگلستان شک نکرد. در تمام طول این مدت, افراد مرتبط با ایلومناتی فرصت هایی را در اختیار خانواده آستور قرار میدادند. در اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که بین گروه های زیر روابطی وجود داشته است:
اعضای خاندان سلطنتی انگلستان, شیطان پرستی در انگلستان, فراماسونری در انگلستان, جادوگری در آلمان و اشرافیت سیاه ایتالیا ( با توجه به آزادی که اینجانب به عنوان نویسنده این مقاله دارم, میخواهم بحث را با ارائه مثال هایی از این روابط ادامه دهم. گرچه این بحث در ظاهر به طور مستقیم به خاندان آستور مربوط نمیشود, اما در حقیقت به آنها ارتباط دارد).
تصور کنید فردی چشم انداز وسیع رویدادهای اتفاق افتاده در جهان مخفی را بررسی می کند, آنگاه ستاره دنباله داری را می بیند که به سرعت از آن چشم انداز عبور می کند. اگر بخواهد تاریخچه حقیقی آن ستاره دنباله دار را بدست بیاورد باید اثر حرکت آن را در طول آن چشم انداز دنبال کند. با این وجود کتب تاریخی از روی عمد اهمیت بسیاری از گروه ها و بازیگرانی را که در امتداد مسیر حرکت این ستاره دنباله دار قرار دارند را پنهان کرده اند.
گروه های خاص
فرقه شوالیه های کلاه خود یک جامعه مخفی ایلومناتی به سرکردگی سر فرانسیس بیکن بود. به منظور پنهان کردن مراسم و تشریفات ماسونی آن, سر فرانسیس بیکن نمایشنامه ای با عنوان ” فرقه شوالیه های کلاه خود” نوشت. این نمایش در سوم ژانویه سال ۱۵۹۴ اجرا شد و سپس در دسامبر ۱۵۹۴ به مدت ۱۲ روز دوباره به اجرا در آمد. در دسامبر ۱۵۹۴, نجیب زادگان انگلیسی که افکارشان به گونه ای شیطانی روشن شده بود با یکدیگر ملاقات کردند و یک “نمایش” اجرا کردند. با اجرای مراسم آشناییشان به صورت یک نمایش, آنان می توانستند خیلی خوب آن را پنهان کنند. سر فرانسیس بیکن در این نمایش شاه و “شاهزاده ارغوانی” بود. به چندین نفر گردنبند شوالیه گی کلاه خود اهدا شد, سپس سوگند یاد کردند و مجموعه وظایف آنان توسط ۶ مشاور عالی رتبه به روشی بسیار شبیه به آنچه امروزه پیروان شیطانی انجام میدهند به آنان محول شد. ممکن است برای خوانندگان این سوال ایجاد شود که این مباحث چه ارتباطی با خاندان آستور دارد. در واقع این فقط نگاهی اجمالی به پیش زمینه وقایعی استS.R.I.A.که به طور مخفی در اروپا اتفاق می افتاد.
ملکه انگلستان سر فرانسیس بیکن را که در آن زمان مرد جوان حدودا ۲۰ ساله ای بود به قاره اروپا فرستاد. سر فرانسیس بیکن به فرانسه سفر کرد و در مکان هایی مثل لوور, سن کلو, بلوآ, پاریس و پواتیه به گردش پرداخت. وی همچنین به آلمان, ایتالیا و اسپانیا سفر کرد. او ازدربارهای سلطنتی مختلفی همچون دربار مارگریت دووالوا دیدن کرد. مارگریت همسر شاه هنری ناوار بود. مادر او کاترین دو مدیچی شریر بود.
سر فرانسیس بیکن از جوامع مخفی بسیاری نیز دیدن کرد. در دربار مارگریت, او مدتی را با انجمن برادری “هفت شخص نامدار” گذراند که یک گروه متشکل از ۷ روشنفکر بود.
مطابق نظر آلفرد داد, بهترین زندگی نامه نویس سر فرانسیس بیکن( آلفرد تمام مدت زندگی اش را صرف مطالعه درباره فرانسیس بیکن کرد) فرانسیس بیکن هنگامی که در قاره اروپا بود به جوامع مخفی سری بسیاری وارد شد. او جادوی کابالائی, عرفان مصری, عرفان عربی و رسوم اشتین متزین آلمانی را فرا گرفت. ( داد, آلفرد, زندگینامه فرانسیس بیکن, لندن, …..)
با ارائه این اطلاعات قصد داشتیم تصویری از چگونگی ارتباط دنیای مخفی در اروپا با بخش های مختلف آن ارائه دهیم و نشان دهیم که خانواده های سلطنتی بسیاری جزو شاخه های این دنیای مخفی بوده اند.
باشگاه جوانان بی پروا: یک فرقه شیطانی مخفی بود که با فراماسونری اولیه ارتباط داشت. زمانی که ارتباط بین شیطان پرستان باشگاه جوانان بی پروا و نخبگان فراماسونری آشکار شد, فراماسونری و نخبگان اقدامات بنیادینی انجام دادند. ابتدا فراماسونری علنا اعلام کرد که هیچ ارتباطی با باشگاه جوانان بی پروا ندارد. سپس دولت باشگاه جوانان بی پروا را به طور علنی منحل کرد( به دستور افرادی که به باشگاه مرتبط بودند) بعدها باشگاه دوباره بی سر و صدا بازگشایی شد.
فلیپ, نخستین دوک وارتون(۱۶۹۸-۱۷۳۱) که دومین فرد از اشراف بود که توانست استاد بزرگ فراماسونری انگلستان گردد (استاد بزرگ لژ بزرگ) مدیر باشگاه جوانان بی پروا بود. او همچنین عضوی از مجلس اعیان بود. در سال ۱۷۲۶ انگلستان را ترک کرد و اساسا نزد ماسون ها شهرت بدی پیدا کرد و از وی فاصله گرفتند. جرج لی, کنت لیچفیلد نیز یکی دیگر از ماسون های برجسته بود که عضوی از باشگاه جوانان بی پروا بود. فرانکلین که از جهات مختلف سردسته فراماسون های آمریکا محسوب می شد و نیز رهبر چلیپای گلگون و تعدادی دیگر از گروه های مخفی سری بود هم از اعضای باشگاه جوانان بی پروا بود. در کتابی که تحت عنوان” به زیرکی مار باش” نوشته ام اشاره ای به شیطان پرستی فرانکلین نشده است, اما این فرد یکی از شیطان پرستان با اهمیت است که عضو فرقه ی جستجو بود. فرقه جستجو گروهی است که عهده دار برنامه هایی برای برپایی نظم نوین جهانی شیطان می باشد.
به خاطر بیاورید که جان جیکوب آستور شدیدا درگیر فراماسونری شده بود, تعدادی از دوستان صمیمی او مانند دویت کلینتون که فرماندار نیویورک بود و ژنرال جان ای آرمسترانگ نیز با فراماسونری در ارتباط بودند. کنت ساندویچ, بنجامین فرانکلین و سر فرانسیس داشوود که از مدیران باشگاه جوانان بی پروا و همچنین رئیس اداره پست انگلستان بودند نیز همگی فراماسون بودند. مقام آنها به عنوان رئیس اداره پست به آنان اجازه دسترسی کامل به مرسولات پستی و جاسوسی در ارتباطات قرن هجدهم را می داد. فردی که پس از داشوود به ریاست اداره پست رسید و پس از آن عضوی از پارلمان انگلستان گردید, یک ماسون به نام جان وایلکس بود. جان وایلکس در سال ۱۷۶۶ به این مقام منصوب شد (در سال ۱۷۷۴ شهردار لندن بود). وی سپس یکی از اعضای اصلی باشگاه جوانان بی پروا که یکی از دوستانش به نام ویلیز هیل بود را به منظور کمک رساندن در خدمات پستی به آنجا آورد.
رئیس بعدی اداره پست فردی شدیدا فاسد یعنی کنت شهر ساندویچ بود که تا سال ۱۷۷۱ در این منصب باقی ماند. بنجامین فرانکلین تابستان سال های ۱۷۷۲, ۱۷۷۳ و ۱۷۷۴ را در املاک داشوود واقع در ویکومب غربی گذراند. غارهایی که پایین دست املاک داشوود در ویکومب غربی واقع شده بودند محل اجرای آیین های جنسی شیطانی بودند که بنجامین فرانکلین نیز در آنها شرکت می کرد.
Ordo saturnus: (فرقه زحل)
یک فرقه شیطانی مخفی قدیمی در آلمان است. در خبرنامه های اخیر تلاش کرده ام مردم را با معنای زحل آشنا کنم. زحل به معنی شیطان است. با دانستن این معنی می توانیم مفهوم سخن جان جیکوب آستور چهارم را در کتابش با عنوان ” سفری به جهان های دیگر” را بفهمیم که می گوید: ” روح پرهیزگاران رخت بربسته در زحل پیدا شد, که در آن با زمینه ای از موسیقی عجیب, قلب های تپنده, مغزهای روشن و مراکز فعالیت معنوی, حرکت می کردند و می لرزیدند”. (توضیح: جان جیکوب آستور چهارم به داشتن شهوت جنسی سیر نشدنی برای لمس کردن زنان مشهور است)
یکی از افرادی که لازم است در زمینه این فرقه راجع به او اطلاعات کسب کرد والنتین جئون نام دارد که مشاور جان جیکوب آستور در والدروف آلمان بوده است. به احتمال زیاد جئون با تشکیلاتی مانند (فرقه زحل) در ارتباط بوده است.
جان جیکوب آستور آلمان را به مقصد انگلستان و آمریکا ترک می کند
جان جیکوب آستور وارد انگلستان شد و احتمالا برادرش جرج او را به خوبی با سازمان جاسوسی انگلستان اشنا کرد. در هر صورت او با سازمان جاسوسی انگلستان که همواره ارتباط نزدیکی با فراماسونری و طبقه ممتاز دارد مرتبط بود. او مدتی با خانواده بکهاوس که خانواده ای اشرافی بود معاشرت داشت. چگونه ممکن است که چنین جوان به ظاهر تهیدستی به این آسانی در جایگاه اجتماعی خانواده بکهاوس پذیرفته شود؟ زندگینامه نویسان معاصر هیچ توضیحی راجع به این موضوع نداده اند.
پس از ۴ سال برادرش جرج اورا به آمریکا فرستاد تا در آنجا نماینده کمپانی موسیقی جرج باشد. هنگامیکه در سال ۱۷۸۴ در سن ۲۰ سالگی وارد آمریکا شد, برادرش هنری با وی ملاقات کرد و او را با دنیای مخفی در شهر نیویورک آشنا کرد.
شرکت توماس بکهاوس جایگاه برجسته ای در تجارت پرسود پوست خز داشت. جان جیکوب آستور می خواست تجارت خز را تحت کنترل خود در آورد. در اینجا باید به این نکته توجه کرد که در کمیته ۳۰۰ نخبگان که یک گروه قانون گذاری در ایلومناتی است این تصمیم گرفته شد که جان جیکوب آستور می تواند وارد تجارت خز و مواد مخدر افیونی شود.
شرکت دوپ(مواد مخدر) نشان می دهد که خانواده آستور نخستین خانواده آمریکایی بود که وارد تجارت تریاک شد و این تجارت یکی از امتیاز های ویژه ی آنها بود که اکثر تجارت های دیگر در آمریکا حتی نمی توانستند برای رقابت با آن تلاش کنند. اما چرا؟ شرکت دوپ پاسخی به این پرسش نمی دهد, اما اینجانب می دانم که دلیلش این است که که کمیته ۳۰۰ در اینباره تصمیم گیری می کرد, نه اقتصاد آزاد. در آن زمان سود حاصل از تجارت خز ۱۰۰۰% بود. می توان گفت که امتیاز تجارت خز مانند یک دیگ طلا بود که کمیته ۳۰۰ به آستور بخشید. و دلیل چنین اتفاقی می تواند تنها این باشد که خاندان آستور از قبل در والدورف عضوی از یکی از دودمان های اصلی شیطانی بودند. ( امروزه اعضای ایلومناتی خانواده آستور از اعتبار و نفوذ خود برای کمک به ایلومناتی در تجارت مواد مخدر استفاده می کنند). ویلیام بکهاوس, نماینده آمریکایی خاندان بکهاوس در لندن و هنری برادر جان جیکوب, دو نفر از مرتبطین اصلی جان جیکوب در آمریکا بودند. دیری نگذشت که جان جیکوب با هر نوع فردی که با دنیای مخفی در نیویورک در ارتباط بود ملاقات کرد. جان جیکوب با سارا تاد ازدواج کرد. کریستینا باربارا نامادری جان جیکوب به این صورت توصیف شده است: ” نامادری بی رحم تمام عیار افسانه های جن و پری”. جان جیکوب “اصل نفع شخصی را تا حد یک فلسفه توسعه داد و ادعا می کرد که نسبت به افرادی که توان و قدرت کمتری از او دارند از یک برتری ذاتی برخوردار است, نوعی حق خدادادی برای استثمار جهان و ساکنان آن برای کسب منافع شخصی خودش. این مسئله تنها یک نوع مکتب انسان بیزاری (مکتب کلبیون) نبود, بلکه اعتقادی حقیقی بود مبنی بر اینکه او یکی از افراد برگزیده ای بود که زندگی تنها به خاطر آسودگی و پیشرفت او ترتیب داده شده بود…اینگونه انسان ها افراد تاریخ سازی هستند, اما از دیدگاه انسانی باعث انحراف آن هستند, چرا که در دنیای آنها و قوانینی که آنرا اداره می کند هیچ جایگاهی برای اخلاقیات وجود ندارد.” (سینکلیر دیوید, خاندان استور و اوقات آنها, صفحه ۵۹)
” آستور فراماسونری را به طور جدی دنبال می کرد….درجات (فرماندار دویت) کلینتون به سرعتی غیر عادی ترفیع می یافت, اما مهاجر آلمانی(جان جیکوب) نیز که بعضی اوقات به شیوه ای مبهم و در لفافه سخن می گفت فاصله زیادی از کلینتون نداشت. سرانجام استور از کلینتون سبقت گرفت.” (ترل,تجارت خز آستور, صفحه ۸۴).
جرج کلینتون, عموی دویت کلینتون, که در زمان ریاست جمهوری جفرسون نائب رئیس وی بود نیز یکی از اعضای لژ هلند شماره ۸ آنها بود. آرچیبالد راسل از خاندان راسل و همچنین دو عضو از خانواده ی ممتاز لیوینگستون نیز در آن زمان از اعضای این لژ بودند. خانواده لیوینگستون در آن زمان در کمیته ۳۰۰ فعالیت داشتند. در یکی از کتب مرجع ماسونی چنین اظهار شده است که فعالیت های لژ شماره ۸ هلند به زبان آلمانی اداره می گردید. در این صورت چرا اینهمه افرادی که مسلما زبان مادریشان انگلیسی بوده است در آنجا فعالیت داشته اند؟
در نشریه ۱/۱/۹۳ معاملات ملکی کثیف آستور و فعالیت او به عنوان مهره اصلی تجارت مواد مخدر مورد بحث و بررسی قرار گرفت. با این حال نقشه ی آستور برای ایجاد کشوری در سواحل غربی عملی نشد. توماس جفرسون, که به تازگی فهمیده ام عضوی از ایلومناتی بوده است, در این نقشه دست داشت. جفرسون چنین گفته است که:” امید دارم کشوری مستقل در سواحل اقیانوس آرام تاسیس کنم. کشوری که با پیوندهای خونی, زبانی و دوستی به ایالات متحده مرتبط باشد.” قرار بود ناحیه شمال غربی به کشوری مستقل تحت حاکمیت آستور تبدیل شود, اما این نقشه بنا به دلایل مختلف با شکست سختی روبرو شد. مطلب دیگری که در مقاله قبلی ذکر نشد این مساله است که جان جیکوب آستور چگونه توانست با استفاده از سیستم پیک خود و دوستان قدرتمندش از جنگ سال ۱۸۱۲ سود ببرد. آستور می دانست که جنگ ۱۸۱۲ در حال آغاز است و خود را آماده کرد تا از راه های مختلف از آن سود ببرد. ( جان ای آرمسترانگ۱۸۴۳-۱۷۵۸, برادر و دوست ماسون او, به عنوان وزیر جنگ آمریکا به انگلیسی ها برای پیروزی در جنگ کمک می کرد. بعدها یکی از نوادگان جان آرمسترانگ با خاندان آستور وصلت کرد)
خود آستور نیز هنگامیکه می توانست از کمک به انگلیسیها سود ببرد, به آنها کمک می کرد.
جفرسون و گالاتین که هردو عضو ایلومناتی بودند امتیازات دریانوردی ویژه ای به آستور دادندکه منافع زیادی را برای او در پی داشت. وقتی که جنگ علیه بریتانیای کبیر اعلام شد, آستور مامورانی را به استحکامات نظامی انگلستان در کانادا فرستاد و به آنان درباره جنگ اطلاع داد. این کار باعث شد انگلیسی ها پیش از آنکه یکانهای آمریکایی بفهمند, از جنگ آگاه شوند. در نتیجه انگلیسی ها توانستند استحکامات نظامی آمریکا در قسمت شمال را به تصرف خود در آورند و کنترل انگلستان را بر روی تجارت خز منطقه را تضمین کنند.تحت کنترل درآموردن بازار پوست خز برای آستور ضروری بود زیرا پس از آنکه پوست خز انگلستان تحریم شود, او با رقابت کمتری روبرو خواهد بود.
او از رئیس جمهور اجازه ویژه برای وارد کردن تمام پوست های خزی که مالک آنها بود به کشور دریافت کرد و پیش از جنگ از آنها در کانادا نگهداری می کرد. او از این اجازه به طور غیر قانونی استفاده کرد تا خزهای جدید را به تصرف خود در آورد. زمانی که جنگ به پایان رسید آستور قادر بود با استفاده از خز هایی که در اختیار داشت اشتیاق هر فردی را به آمدن به اروپا بر انگیزد وبه آسانی پول زیادی به جیب بزند. بعدها آستور با فرستادن اطلاعاتی به واشنگتن دی سی درباره شورشی در یکی از دژهای انگلستان این لکه ننگ را از دامان خود پاک کرد. با این اطلاعات ارتشآمریکا توانست از موقعیت ضعیف دشمن سوء استفاده کند و منطقه را به تصرف خود در آورد.
جان جیکوب آستور به تجارت اسلحه مشغول شد و جنگ افزارهای او حداقل در یکی از انقلاب های آمریکای لاتین مورد استفاده قرار گرفتند. این نکته را به خاطر داشته باشید که تمامی انقلاب های آمریکای لاتین در لژهای ماسونی برنامه ریزی شده بودند.
هنگامی که کارمندان جان جیکوب آستور وارد داد و ستد با مراکز تجاری پوست خز آستور می شدند, در قبال آن به آنها اعتبارات اسنادی پرداخته میشد. سپس آستور مامورانش را می فرستاد تا آنان را به قتل برسانند و بدین وسیله کارخانه خز آستور بتواند پول بیشتری جمع کند. آنان مسئولیت این کشتارها را به گردن هندی ها می انداختند.
زاخاری تیلور می گوید: ” اگر کارخانه خز آمریکا را به طور کلی در نظر بگیریم, به نتیجه می رسیم که آنان بزرگترین اراذلی هستند که جهان تا کنون به خود دیده است.”
ویلیام بکهاوس آستور
او پسر جان جیکوب آستور بود. ویلیام بکهاوس آستور به دلیل تبعیض طبقاتی که میان هزاران مستاجر خود در نیویورک قائل می شد بدنام و منفور بود. مستاجرین او که مخالف شرایط سخت و کثیف زندگی در ساختمان های متعلق به آستور بودند, بارها علیه وی شورش کردند اما آستور همواره شکایات آنان را نادیده می گرفت و شورش های آنها توسط پلیس سرکوب می شد. تنها نیمی از کودکان مستاجر او توانستند تا ۲۰ سالگی زنده بمانند. خاندان آستور ارتباط عمیقی با انجمن تامانی نیویورک داشتند. ویلیام بکهاوس آستور از مدیریت فاسد فرناندو وود,شهردار بدنام نیویرک, حمایت می کرد. در آن زمان دولت متشکل از مجموعه ای از مفسدین بود. هنگامیکه کارهای وود افشا شد, از دخالت آستور در آنها چشم پوشی شد. این نمونه ای دیگر از قدرت آستور است.
جان جیکوب سوم
او پسر ویلیام بکهاوس آستور بود. جان جیکوب سوم نیز درست به اندازه پدر و پدر بزرگش مغرور, بیرحم و فاسد بود. او ” کارگاه های عرق ریزی” (محل انجام کارهای بسیار سنگین و طاقت فرسا) را برای توده های فقیری که در املاک استیجاری او در نیویورک زندگی می کردند احداث کرد. وی همچنین از سیاستمداران فاسدی همچون “رئیس” تووید جنایتکار که مدیر شهر نیویورک بود حمایت می کرد. “حلقه ی تووید” میلیون ها دلار از نیویورک سرقت کردند. شهردار تووید و دار و دسته اش پیش از آنکه سرانجام دستگیر شوند و به زندان بروند, ۲۰۰ میلیون دلار هزینه روی دست شهر گذاشتند. اینبار هم قدرت جان جیکوب سوم باعث شد مطبوعات دخالت او در این جرائم را کاملا نادیده بگیرند, این در حالی بود که تووید به حبس ابد محکوم شد.
شاخه چنلر
اکثر اعضای خانواده آستور به انگلستان رفتند, اما شاخه ای از آستورها که آشکارا با شیطان پرستی و جهان مخفی در ارتباط است خانواده ی چنلر می باشد. خانواده چنلر به واسطه ” مادی” آستور وارد, با آستورها همخون هستند. پدر و مادر خانواده چنلر در همان سنین کودکی آنها درگذشتند و خانواده آستور راکبی استیت در نیویورک را به آنها بخشیدند تا یکی از دخترخاله ها آنها به نام مری مارشال بتواند فرزندان چنلر را بزرگ کند.
خانواده چنلر شاخه ای است که تمام نشانه های سلسله ی شیطانی را به وضوح دارد. زندگی در عمارت راکبی چنلرها بدون شک بدین صورت بوده است. خاندان چنلر در میان عموم مردم شناخته شده نیستند اما قسمتی از چشم انداز اجتماعی طبقه ممتاز بوده اند.
تئودور روزولت و سناتور هنری کابوت لاج (از اعضای خاندان ممتاز کابوت) دوستان صمیمی چنلرها بودند. خاندان چنلر شهرک رنوک رپیدز را در کارولینای شمالی احداث کردند. ( امیدوارم زمانی بتوانم ناحیه تفریحی در این منطقه که به عنوان”بازار گوشت” ایلومناتی است را به خوانندگان معرفی کنم. خانواده هایی همچون خانواده بیل کلینتون هر سال برای تعطیلات به آنجا می روند تا با سایر خانواده های نیمه مدیریتی که خدمتکاران ایلومناتی هستند معاشرت کنند. در آنجا “دیده بان” های ایلومناتی افرادی را که برای وظایف سیاسی و…مدنظر دارند تحت نظر گرفته و انتخاب می کنند).
در اینجا یتیمان آستور, یعنی خانواده چنلر که یکی از موضوعات مورد علاقه ما در این تحقیق هستند معرفی خواهند شد:
جان آرمسترانگ چنلر با یک رمان نویس عارف مسلک و معتاد به مورفین به نام امیلی ریوز ازدواج کرد. ” یک بار وقتی در تاریک روشن سحر بی هدف راه می رفتیم مشتاقانه از من پرسید: “به نظر تو اگر من یک فنجان پر از خون گرم و جوشان بنوشم می توانم یک پری واقعی ببینم؟” …بعدها در یک دوره زمانی نگران این مساله بود که شیطان برای همیشه از بهشت رانده شده است, او با چشمانی اشکبار دعا می کرد تا شیطان سرانجام مورد بخشش قرار گیرد و دوباره به سعادت الهی بازگردد.” (توماس,اخیرا, یتیمان آستور:غرور شیرها, صفحه ۷۶)
جان به تجربه های عرفانی که خودش آنرا “بودیسم محرمانه” می نامید می پرداخت. به دلیل وسواس او به انجام این تمرینات و نزاع شغلی با برادرانش, آنها او را به تیمارستان فرستادند. وی سرانجام از تیمارستان مرخص شد. حال این سوال پیش می آید که کل داستانی که منجر به حبس او شد چه بوده است. بودیسم محرمانه یا “قوای ذهنی ایکس( اکس فکالتی)” نوعی وضعیت خلسه بود که طی آن یک روح از طریق او صحبت می کرد یا به طور ناهشیار چیزی می نوشت. هنگامی که این روح به واسطه او فعالیت می کرد, رنگ چشمان وی تغییر می کرد.
مارگارت لیوینگستون چنلر به استفاده از حقوق راکبی ادامه داد. وی با خاندان آلدریچ که یکی از خاندان های دیگر ایلومناتی است وصلت کرد.آلدریچ ها اکنون مالک راکبی هستند.
ویلیام چنلر دوست تام فولی, رهبر منطقه تامانی از ناحیه ایرلندی-ایتالیایی در شرق سیتی هال بود. دوست دیگر او جک فولانزبی بود. پسرعمه جک فولانزبی, ویلیام رندولف هرست بود, وی یک ایلومناتی ۶ بود که وزارت بیلی گراهام را در سال های نخست از طریق سرمایه گذاری آغاز کرد.
خاندان هرست عضو ایلومناتی هستند. دان هرست بائور که یکی از نوادگان راثچایلد است نام خود را به دان هرت تغییر داده است.
امیلی رایوز,همسر وینتروپ چنلر, که پدرش ویلیام کبل رایوز بود, زیر نظر استاد توماس جفرسون به مطالعه حقوق پرداخت.
خویشاوندی با روزولت
خاندان روزولت با خاندان دلانو که یک خانواده اشرافی سیاه پوست اهل ونیز هستند نسبتی دارند که به قرن ها پیش بر میگردد. زندگی این خانواده همچنین با زندگی خانواده آستور در هم آمیخته شده. به عنوان مثال:
فرانکلین هوگز دلانو, وارث دارایی کلان از روغن نهنگ, با لاویا آستور, دختر ویلیام بکهاوس آستور اصلی ازدواج کرد.
جیمز روزولت روزولت با هلن استور, دختر کوچکتر ویلیام بکهاوس آستور ازدواج کرد.
جیمز روزولت که یک فراماسون بود با خواهرزن وینسنت آستور ازدواج کرد.
در آخر …
با نگاهی مجدد به زندگی خاندان آستور, دوران اولیه(کودکی) زندگی جان جیکوب آستور و رابطه او با شیطان پرستی را با جزئیات بیشتری مورد بررسی قرار دادیم.سپس نگاهی به زندگی پسر و نوه او که پس از مرگ جان جیکوب اداره خاندان آستور را به عهده داشتند انداختیم. ما با فرومایگی آنها و ارتباطشان با مفاسد و انحرافات بیشتر آشنا شدیم. سپس به بررسی این مساله پرداختیم که شیطان پرستی و جوامع مخفی چطور حتی قبل از آمدن جان جیکوب به امریکا در انگلستان وجود داشته اند. سه سازمان مخفی مهم در قرن های هفدهم و هیجدهم معرفی شدند. سپس به بررسی خاندان چنلر که شاخه ای از خاندان آستور و عضوی از شیطان پرستی هستند پرداختیم. همچنین به چگونگی ارتباط خاندان روزولت و دلانو با خاندان آستور نگاهی انداختیم…
منتظر مقاله بعدی این مطلب باشید ، به زودی بر روی سایت قرار خواهد گرفت…
…
کاری از تیم ظهور۱۲
اين مطلب را به اشتراك بگذاريد :
نظرات شما عزیزان: